مولای انی ببُزنک !
اولین جهادی عمرم رو رفتم ، برگشتم ، نمیدونم عوض شدم یا نه ؟
یعنی میدونما ، ولی شاید دلم نمی خواد اعتراف کنم !
از وقتی برگشتم تهران به هرکسی میگم قشنگترین لحظه های عمرمو در بُزن آباد گذروندم ، پوزخندی میزنه و میگه : تو که راست میگی !
ولی حد اقلش اینه که به خودم دروغ نمیگم :
بُزن آباد ، اوستا بیدل ، آقا مجیدی ، محمود موتوری و ... هیچ وقت فراموشتون نمی کنم !

تا بعد ...
+ نوشته شده در دوشنبه سیزدهم شهریور ۱۳۸۵ ساعت 14:17 توسط ShangoolS
|